داداشی!!!!!!! تو نمی خوای یک چی بگی؟؟؟ اصلا قهرم. تا داداشی یک چی نگه دیگه نمیام. وقتی میشد دل و به پنجره دوخت یا میشد چشما رو به جاده فروخت هیچ کسی سراغ ما رو نگرفت هیچ کسی دلش برای ما نسوخت غم اومد، ثانیه ها رو غم گرفت زندگی هم ما رو دست کم گرفت غم اومد با دستای خاکستریش هر چی داشتم همه رو ازم گرفت (این تیکه اش: دین دین دین دین دیدیدین... پشت ازدحام این ثانیه ها که دارن یه ریز تیک تیک میکنن حالا که عقربه های لعنتی بیخودی ساعت و تحریک میکنن حالا که قلب همه سنگ شده حالا که پای دلت لنگ شده رو به آسمون کن و بهش بگو آی خدا! دلم واست تنگ شده!!! - این آهنگ رو فوق العاده دوس دارم. مال پویا بیاتیه. کلا این آلبومش عالیه. به دنبال کسي باش که تو رو به خاطر زيبايي هاي وجودت زيبا خطاب کنه نه به خاطر جذابيتهاي ظاهريت; در انتظار کسي باش که زماني که تو رو مي بينه به دوستاش بگه اون خودشه [همون کسي که مي خواستم]... به نظرت کی تو رو واسه خودت دوس داره؟؟؟؟ ارزش تو به اندازه آن چیزی است که به آن دل می بندی پس مواظب باش که به کمتر از بی نهایت عشق ، دلبسته نشوی. مدعیان رفاقت بسیارند . تا پای آزمایش در میان نباشد هر کسی از راه رسیده و نرسیده مدعی عشق است . رفاقت را باید با صداقت آزمود و صداقت را میشود از ته نگاههای یک انسان فهمید . چشمها همه چیز را لو میدهند. حتی عشقی را که در دلت پنهان کرده ای . دوستی یک معامله نیست و این همان حقیقتی است که از یادها رفته است کسانی که از دوستی به سود و زیان آن می اندیشند سودی از دوستی نخواهند برد . دوست داشتن از عاشق بودن هم سخت تر است. _وقتی میگی دوستت دارم، اول روی این جمله فک کن. شاید نوری رو روشن کنی که خاموش کردنش به خاموش شدن اون ختم بشه... _وقتی عشقت تنهات گذاشت، نگران خودت نباش که بعد از اون چیکار میکنی! شرمنده دلت باش که بهت اعتماد کرد... _زیبا ترین هنر دوست داشتنه؛ اما زیباتر، هنر بی صدا دوست داشتنه... _میدونی بهترین دوست کیه؟ اونی که اولین قطره اشکتو میبینه، دومیشو پاک مینه و سومیشو تبدیل به خنده میکنه... _دوست داشتن ساده، اما دل سپردن سخته؛ دل دادن ساده، اما فراموش کردن سخته؛ عاشق شدن ساده، اما عاشق موندن سخته... _در فلسفه وفا چنین آمده است: دل وقف شکستن است، بیهوده نرنج... _برای داشتن چیزی که تا به حال نداشتی، کسی باش که تا به حال نبودی... باز باران آمده تا در زیر آن قدم بزنم باز دلم گرفته تا همراه با باران اشک بریزم باز دلتنگی به سراغم آمده تا به یاد تو بیفتم باز بی قراری و باز هم چشم انتظار احساس من در این روز بارانی ، احساسی به لطافت باران ، به رنگ آبی آرزویی در دلم مانده ، شبیه حسرت ، شاید هم یک رویا آن آرزو تویی ، که حتی لحظه ای اندیشیدن به این آرزو مانند لحظه پریدن است ، مانند لحظه زیبای به تو رسیدن است شیرین است آرزوهای عاشقانه ، به شیرینی لبهای تو ، باز هم باران مرا به رویاها برده ، خیس کرده قلب عاشق مرا با قطره های مهربانش، دیوانه کرده این هوا ، قلب مرا ، چه زیباست قدم زدن به یاد تو در زیر قطره های بی پایانش باز باران آمده تا یاد مرا در دلت زنده کند، تا به یاد آن روز به زیر باران بیایی تا عطر حضور تو بیاید در آسمان آبی احساس تا باران بیاورد عطر تو را به سوی من ، تا زیباتر کن آن احساس عاشقانه من یک لحظه چشمهایم را بر روی هم گذاشتم ، قطره های باران بر روی گونه ام سرازیر میشد ، به رویاها رفتم ، دلم برایت تنگ شده بود خواستم برای یک لحظه تو را در رویاها ببینم تا آتش دلتنگی هایم کمی کمتر شود ، تا دلم باز هم به عشق دیدنت آرامتر شود ، پرنده از شوق این باران با دیدن دیوانه ای مثل من ، عاشقتر شود! من بودم و سکوت بود و تنهایی و آسمان،تنها می آمد صدای قطره های باران سکوت رویاهای مرا به حقیقت نزدیک میکرد ، این باران بود که مرا در رویاها برای دیدن تو همراهی میکرد تو را دیدم ، نمیدانستم درون رویاهایم هستم ، از آن شاخه به سوی تو پریدم ، تو را در آغوش خودم کشیدم ،گفتم که دلم برایت تنگ شده بود عزیزم از آن رویا بیرون آمدم ، حس کردم دلم آرامتر شده ، تو در کنار منی و باران تمام شده... هنگامی که خدا زن را آفريد به من گفت: "اين زن است. وقتي با او روبرو شدي، مراقب باش که ..." اما هنوز خدا جمله اش را تمام نکرده بود که شیخ مکار سخن او را قطع كرد و چنین گفت: "بله وقتی با زن روبرو شدی مراقب باش که به او نگاه نكني. سرت را به زير افكن تا افسون افسانة گيسوانش نگردي و مفتون فتنة چشمانش نشوي كه از آنها شياطين ميبارند. گوشهايت را ببند تا طنين صداي سحر انگيزش را نشنوي كه مسحور شيطان ميشوي. از او حذر كن كه يار و همدم ابليس است. مبادا فريب او را بخوري كه خدا در آتش قهرت ميسوزاند و به چاه ویل سرنگونت ميکند....مراقب باش...." و من بي آنكه بپرسم پس چرا خداوند زن را آفريد، گفتم: "به چشم." شيخ انديشه ام را خواند و نهيبم زد كه: "خلقت زن به قصد امتحان توبوده است و اين از لطف خداست در حق تو. پس شكر كن و هيچ مگو...." گفتم: "به چشم." در چشم بر هم زدني هزاران سال گذشت و من هرگز زن را نديدم، به چشمانش ننگريستم، و آوايش را نشنيدم. چقدر دوست ميداشتم بر موجي كه مرا به سوي او ميخواند بنشينم، اما از خوف آتش قهر و چاه ويل باز ميگريختم. هزاران سال گذشت و من خسته و فرسوده از احساس ناشي از نياز به چيزي يا كسي كه نميشناختم . اما حضورش را و نياز به وجودش را حس مي كردم . ديگر تحمل نداشتم . پاهايم سست شد بر زمين زانو زدم، و گريستم. نميدانستم چرا؟ قطره اشكي از چشمانم جاري شد و در پيش پايم به زمين نشست. به خدا نگاهي كردم مثل هميشه لبخندي با شكوه بر لب داشت و مثل هميشه بي آنكه حرفي بزنم و دردم را بگويم، ميدانست. با لبخند گفت: "اين زن است . وقتي با او روبرو شدي مراقب باش كه او داروي درد توست. بدون او تو غیرکاملی . مبادا قدرش را نداني و حرمتش را بشكني كه او بسيار شكننده است . من او را آيت پروردگاريم براي تو قرار دادم. نميبيني كه در بطن وجودش موجودي را میپرورد؟ من آيات جمالم را در وجود او به نمايش درآورده ام. پس اگر تو تحمل و ظرفيت ديدار زيبايي مطلق را نداري به چشمانش نگاه نكن، گيسوانش را نظر ميانداز، و حرمت حريم صوتش را حفظ كن تا خودم تو را مهياي اين ديدار كنم." من اشكريزان و حيران خدا را نگريستم. پرسيدم: "پس چرا مرا به آتش قهر و چاه ويل تهديد كردي؟" خدا گفت: "من؟" فرياد زدم: "شيخ آن حرفها را زد و تو سكوت كردي. اگر راضي به گفته هايش نبودي چرا حرفي نزدي؟” خدا بازهم صبورانه و با لبخند هميشگي گفت: "من سكوت نكردم، اما تو ترجيح دادي صداي شيخ را بشنوي و نه آوای مرا." و من در گوشه اي ديدم شيخ دارد همچنان حرفهاي پيشينش را تكرار ميكند.... هه! قیافه ها رو! خدایا!... نمی دونم دلم تنهاس... اونم زیر بارون!!!!... خدا...تنهاس؟؟؟؟؟؟؟؟ خدایا دوست بدار دلی را که دلی را تا سر حد بی دلی دوست دارد... وقتی که خدا داشت منو بدرقه می کرد بهم گفت: جایی که میری مردمی داره که میشکوننت. نکنه غصه بخوری! من همه جا باهاتم. تو تنها نیستی. تو کوله بارت عشق میذارم که بگذری؛ قلب میذارم که جا بدی؛ اشک میدم که همراهیت کنه و مرگ، که بدونی برمیگردی پیشم. تنهایی آدما مثل یه دریا عمق داره. ولی پر کردنش با یه لیوان محبت ممکنه. ای کاش آدما میفهمیدند... شكسپير: اگر كسی را دوست داری رهایش كن، اگر سوی تو برگشت از آن توست و اگر برنگشت از اول براي تو نبوده. كن... او تكامل خواهد يافت. دانشجوي آمار: اگر كسي را دوست داري، به حال خود رهايش كن... اگر دوستت داشته باشد، احتمال برگشتنش زياد است و اگر نه احتمال ايجاد يك رابطه مجدد غير ممكن است. برگشت، به خاطر قانون جاذبه است و اگر نه يا اصطكاك بيشتر از انرژي بوده و يا زاويه برخورد ميان دو شيء با زاويه صحيح هماهنگ نبوده است. اگر برگشت، رسيد انبار صادر كن و اگر نه برايش اعلاميه بدهكار بفرست. برگشت، طبق قانون 2=1+1 عمل كرده و اگر نه در عدد صفر ضربش كن. (البته من اینو قبول ندارما! چون آدم هیچ وقت کسی که دوس داره رو در صفر نمی ضربه. چه برگرده چه برنگرده. این عند شکسته که اگه فرد مورد علاقت ازت دور شد صفرش کنی... اگر برگشت، از دستور كپي - پيست استفاده كن و اگر نه بهتر است كه ديليت اش كني. دانشجوي خوشبين: اگر كسي را دوست داري، به حال خود رهايش كن... نگران نباش بر مي گرده. در مدت زماني معين بر نگشت فراموشش كن. برگشت، از او بپرس " چرا " ؟ رنگشت، منتظرش بمان تا برگرده. كن... اگر برگشت، باز هم به حال خود رهايش كن، اين كار را مرتب تكرار كن... داداشی قربون خنده های تو قربون مهربونیت، صفای تو داداشی دوست دارم، عزیزمی این دل نازک من فدای تو آدمک آخر دنياست بخند آدمک مرگ همين جاست بخند دست خطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند آدمک خر نشوی گريه کنی آن خدايی که بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست بخند…
)
کسي که دوباره با تو تماس بگيره حتي وقتي تلفنهاش رو قطع مي کني;
در انتظار کسي باش که مايل باشه پيشاني تو رو ببوسه [حمايتگر تو باشه];
کسي که مايل باشه حتي در زماني که در ساده ترين لباس هستي تو رو به دنيا نشون بده;
کسي که دست تو رو در مقابل دوستانش در دست بگيره؛
در انتظار کسي باش که بي وقفه به ياد تو بياره که تا چه اندازه براش مهم هستي و نگران توست و
چه قدر خوشبخته که تو رو در کنارش داره؛
«ببخشيد! من موبايلم شارژ نداره. ميشه لطفا يه شارژر براش بياريد»؟
«متاسفم. شارژر اين مدل گوشي رو نداريم».
«يعني بين همكاراتون كسي شارژر فيش كوچك نوكيا نداره»؟
«از 10سال پيش، ديگه توليد نميشه. شركتهاي سازنده موبايل براي يك فيش شارژر جديد به توافق رسيدن كه در همه گوشيها مشتركه».
«10سال چيه؟ من اين گوشي رو هفته پيش خريدم».
«شما گوشيتون رو يك هفته پيش از تصادف خريدين؛ قبل از اينكه به كما بريد». «كما»؟!
باورتان نميشود كه در اسفند1387 به كما رفتهايد و تيرماه 1412 به هوش آمدهايد. مطمئن هستيد كه نه ميتوانيد به محل كارتان بازگرديد و نه خانهاي برايتان باقي مانده است. چون قسط آن را هر ماه ميپرداختيد و بعد از گذشت اين همه سال، حتما بوسيله بانك مصادره شده است. از پرستار خواهش ميكنيد تا زودتر مرخصتان كند.
«از نظر من شما شرايط لازم براي درك حقيقت رو ندارين».
«چي شده؟ چرا؟ من كه سالمم»!
«شما سالم هستيد، ولي بقيه نيستن».
«چه اتفاقي افتاده»؟
«چيزي نشده! ولي بيرون از اينجا، هيچكس منتظرتون نيست».
چشمهايتان را ميبنديد. نميتوانيد تصور كنيد كه همه را از دست دادهايد. حتي خودتان هم پير شدهايد. اما جرأت نميكنيد خودتان را در آينه ببينيد.
«خيلي پير شدم»؟
«مهم اينه كه سالمي. مدتي طول ميكشه تا دورههاي فيزيوتراپي رو انجام بدي»..
از پرستار ميخواهيد تا به شما كمك كند كه شناخت بهتري از جامعه جديد پيدا كنيد..
«اون بيرون چه تغييرايي كرده»؟
«منظورت چه چيزاييه»؟
«هنوز توي خيابونا ترافيك هست»؟
«نه ديگه. از وقتي طرح ترافيك جديد رو اجرا كردن، مردم ماشين بيرون نميارن».
«طرح جديد چيه»؟
«اگر رانندهاي وارد محدوده ممنوعه بشه، خودش رو هم با ماشينش ميبرن پاركينگ و تا گلستان سعدي رو از حفظ نشه، آزاد نميشه».
«ميدون آزادي هنوز هست»؟
«هست، ولي روش روكش كشيدن».
«روكش چيه»؟
«نماي سنگش خراب شده بود، سراميك كردند».
«برج ميلاد هنوز هست»؟
«نه! كج شد، افتاد»!
«چرا؟ اون رو كه محكم ساخته بودن».
«محكم بود، ولي نتونست در مقابل ارباس A380 مقاومت كنه».
«چي؟!.... هواپيما خورد بهش»؟
«اوهوم»!
«چهطور اين اتفاق افتاد»؟
«هواپيماش نقص فني داشت، رفت خورد وسط رستورانگردان برج».
«اينكه هواپيماي خوبي بود. مگه ميشه اينجوري بشه»؟
«هواپيماش چيني بود. فيلتر كاربراتورش خراب شده بود، بنزين به موتورها نرسيد، اون اتفاق افتاد».
«چند نفر كشته شدن»؟
«كشته نداد».
«مگه ميشه؟ توي رستوران گردان كسي نبود»؟
«نه! رستوران 4سال پيش تعطيل شد»..
«چرا»؟
«آشپزخونهاش بهداشتي نبود».
«چي ميگي؟!... مگه ميشه آخه»؟
«اين اواخر يه پيمانكار جديد رستوران گردان رو گرفت، زد توي كار فلافل و هاتداگ....».
«الان وضعيت تورم چهجوريه»؟
«خودت چي حدس ميزني»؟
«حتما الان بستني قيفي، 14هزار تومنه».
«نه ديگه خيلي اغراق كردي. 12هزار تومنه».
«پرايد چنده»؟
«پرايدهاي قديمي يا پرايد قشقايي»؟
«اين ديگه چيه»؟
«بعد از پرايد مينياتور و ماسوله، پرايد قشقايي را با ايدهاي از نيسان قشقايي ساختن».
«همين جديده، چنده»؟
«70ميليون تومن».
«پس ماكسيما چنده»؟
«اگه سالمش گيرت بياد، حدود 2 يا 2 و نيم....».
«يعني ماكيسما اسقاطي شده؟ پس چرا هنوز پرايد هست»؟
«آزادراه تهران به شمال هم هنوز تكميل نشده».
«چندتا خط مترو اضافه شده»؟
«هيچي! شهردار كه رفت، همهجا رو منوريل كشيدن. مترو رو هم تغيير كاربري دادن».
«يعني چي»؟
«از تونلهاش براي انبار خودروهاي اسقاطي استفاده كردن».
«اتوبوسهاي BRT هنوز هست»؟
«نه! منحلش كردن، به جاش درشكه آوردن. از همونايي كه شرلوك هلمز سوار ميشد».
«توي نقشجهان اصفهان ديده بودم از اونا...»
«نقشجهان رو هم خراب كردن».
«كي خراب كرد»؟
«يه نفر پيدا شد، سند دستش بود، گفت از نوادگان شاهعباسه، يونسكو هم نتونست حرفي بزنه».
«خليجفارس چهطور؟»
«اون هم الان فقط توي نقشههاي خودمون، فارسه. توي نقشه گوگل هم نوشته خليج صورتي».
«خليج صورتي چيه»؟
«بعضيها به نشنالجئوگرافيك پول ميدادن تا بنويسه خليج عربي، ايران هم فشار مياورد و مدرك رو ميكرد. آخرش گوگل لج كرد، اسمش رو گذاشت خليج صورتي...»
«ايران اعتراضي نكرد»؟
«چرا! گوگل رو فيلتر كردن».
«ممنونم. بايد كلي با خودم كلنجار برم تا همين چيزا رو هم هضم كنم».
«يه چيز ديگه رو هم هضم كن، لطفا»!
«چيو»؟
«اينكه همه اين چيزها رو خالي بستم».
«يعني چي»؟
«با دوست من نامزد شدي، بعد ولش کردي. اون هم خودش را توي آينده ديد، اما خيلي زود خرابش کردي. حالا نوبت ما بود تا تو را اذيت کنيم. حقيقت اينه که يك ساعت پيش تصادف كردي، علت بيهوشيات هم خستگي ناشي از كار بود. چيزيت نيست. هزينه بيمارستان را به صندوق بده، برو دنبال زندگيات»!
«شما جنايتكاريد! من الان ميرم با رييس بيمارستان صحبت ميكنم».
«اين ماجرا، ايده شخص رييس بيمارستان بود».
«ازش شكايت ميكنم»!
«نميتوني. چون دوست صميمي پدر نامزد جديدته».
دانشجوي زيست شناسي: اگر كسي را دوست داري، به حال خود رهايش
دانشجوي فيزيک: اگر كسي را دوست داري، به حال خود رهايش كن... اگر
دانشجوي حسابداري: اگر كسي را دوست داري، به حال خود رهايش كن...
دانشجوي رياضي: اگر كسي را دوست داري، به حال خود رهايش كن... اگر )
دانشجوي كامپيوتر: اگر كسي را دوست داري، به حال خود رهايش كن...
دانشجوي عجول: اگر كسي را دوست داري، به حال خود رهايش كن... اگر
دانشجوي شكاک: اگر كسي را دوست داري، به حال خود رهايش كن... اگر
دانشجوي صبور: اگر كسي را دوست داري، به حال خود رهايش كن... اگر ب
دانشجوي صنايع: اگر كسي را دوست داري، به حال خود رهايش
Design By : Pichak |