جوجو من

_وقتی میگی دوستت دارم، اول روی این جمله فک کن. شاید نوری

رو روشن کنی که خاموش کردنش به خاموش شدن اون ختم

بشه...

 

_وقتی عشقت تنهات گذاشت، نگران خودت نباش که بعد از اون

چیکار میکنی! شرمنده دلت باش که بهت اعتماد کرد...

 

_زیبا ترین هنر دوست داشتنه؛ اما زیباتر، هنر بی صدا دوست

داشتنه...

 

_میدونی بهترین دوست کیه؟

اونی که اولین قطره اشکتو میبینه، دومیشو پاک مینه و سومیشو

تبدیل به خنده میکنه...

 

_دوست داشتن ساده، اما دل سپردن سخته؛

دل دادن ساده، اما فراموش کردن سخته؛

عاشق شدن ساده، اما عاشق موندن سخته...

 

_در فلسفه وفا چنین آمده است:

دل وقف شکستن است، بیهوده نرنج...

 

_برای داشتن چیزی که تا به حال نداشتی، کسی باش که تا به

حال نبودی...

 

 

نوشته شده در سه شنبه 25 / 2 / 1390برچسب:,ساعت 7:56 توسط زهرا|

نوشته شده در چهار شنبه 19 / 2 / 1390برچسب:,ساعت 11:11 توسط زهرا|

باز باران آمده تا در زیر آن قدم بزنم

باز دلم گرفته تا همراه با باران اشک بریزم

باز دلتنگی به سراغم آمده تا به یاد تو بیفتم

باز بی قراری و باز هم چشم انتظار

احساس من در این روز بارانی ، احساسی به لطافت باران ، به رنگ آبی

آرزویی در دلم مانده ، شبیه حسرت ، شاید هم یک رویا

آن آرزو تویی ، که حتی لحظه ای اندیشیدن به این آرزو

مانند لحظه پریدن است ، مانند لحظه زیبای به تو رسیدن است

شیرین است آرزوهای عاشقانه ، به شیرینی لبهای تو ،  

باز هم باران مرا به رویاها برده ،

خیس کرده قلب عاشق مرا با قطره های مهربانش، دیوانه کرده این هوا ،

قلب مرا ، چه زیباست قدم زدن به یاد تو در زیر قطره های بی پایانش

باز باران آمده تا یاد مرا در دلت زنده کند، تا به یاد آن روز به زیر باران بیایی

تا  عطر حضور تو بیاید در آسمان آبی احساس تا باران بیاورد

عطر تو را به سوی من ، تا زیباتر کن آن احساس عاشقانه من

یک لحظه چشمهایم را بر روی هم گذاشتم ،  

قطره های باران بر روی گونه ام سرازیر میشد ،

به رویاها رفتم ، دلم برایت تنگ شده بود خواستم برای یک لحظه تو را در رویاها ببینم

تا آتش دلتنگی هایم کمی کمتر شود ، تا دلم باز هم به عشق دیدنت آرامتر شود ،

پرنده از شوق این باران با دیدن دیوانه ای مثل من ، عاشقتر شود!

من بودم  و سکوت بود و تنهایی و آسمان،تنها می آمد صدای قطره های باران

سکوت رویاهای مرا به حقیقت نزدیک میکرد ، این باران بود که مرا در رویاها برای دیدن تو همراهی میکرد

تو را دیدم ، نمیدانستم درون رویاهایم هستم ، از آن شاخه به سوی تو پریدم ،

تو را در آغوش خودم کشیدم ،گفتم که دلم برایت تنگ شده بود عزیزم

از آن رویا بیرون آمدم ، حس کردم دلم آرامتر شده ، تو در کنار منی و باران تمام شده... 

 

نوشته شده در پنج شنبه 15 / 2 / 1390برچسب:,ساعت 9:9 توسط زهرا|


آخرين مطالب
» اعتراض و ...قهر
» یه آهنگ خوهشل
» کی تو رو به خاطر خودت دوست داره؟
» ضد حال
» وابستگی آفت عشق
» خداوندا
» دو خط موازي...
» رویای بارانی
» عشق تو مرا به کجا برده
» باران عشق من
» نفسهای دلتنگی
» دوش ديوانه شدم عشق مرا ديد و بگفت
» و خدا زن را آفرید...
» عجیب ترین ساختمان دنیا!

Design By : Pichak